بيابان را، سراسر، مه گرفته است . چراغ قريه پنهان است موجی گرم در خون بيابان است بيابان ، خسته لب بسته نفس بشكسته در هذيان گرم مه ، عرق می ريزدش آهسته از هر بند . � - بيابان را سراسر مه گرفته ست . ( می گويد به خود، عابر) سگان قريه خاموشند. در شولای مه پنهان ، به خانه می رسم . گل كو نمی داند . مرا ناگاه در درگاه می بيند . به چشمش قطره اشكی بر لبش لبخند ، خواهد گفت : � - بيابان را سراسر مه گرفته است... با خود فكر می كردم كه مه گرهمچنان تا صبح می پاييد مردان جسور از خفيه گاه خود به ديدار عزيزان باز می گشتند.�
بيابان را سراسر مه گرفته ست . چراغ قريه پنهان است موجی گرم در خون بيابان است بيابان ، خسته لب بسته نفس بشكسته در هذيان گرم مه ، عرق می ريزدش آهسته از هر بند ... |
دوست عزیز این نظر لطف شماست ممنونم از لطف عالی
7624 بازدید
1 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
4 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian